سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و چون خبر مرگ اشتر بدو رسید فرمود : ] مالک مالک چه بود به خدا اگر کوه بود کوهى بود جدا از دیگر کوهها و اگر سنگ بود سنگى بود خارا که سم هیچ ستور به ستیغ آن نرسد و هیچ پرنده بر فراز آن نپرد . [ و فند کوهى است از دیگر کوهها جدا افتاده . ] [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 89 اردیبهشت 30 , ساعت 12:27 عصر

عفت‏زایی عشق و آلوده‏دامنی هوس


عشق پاک عفت‏زاست. عاشق صادق هم خود باحیا، عفیف و پاکدامن است و هم حیا، عفت و پاکدامنی محبوب را می‏طلبد، بر عکس هوس شعله‏ور که پرده‏در گستاخ، فحشاطلب و آلوده‏دامن بار می‏آورد. قرآن داستان عشق‏هایی را بیان می‏کند که بعضی ناب و پاک‏اند و بعضی هوس شعله‏ور تا راهنمای موقت‏طلبان باشد.


 


دختر شعیب(ع) و موسی(ع)، عاشقان پاکدامن‏


موسی(ع) جوانی است رعنا، بلندقامت، باحیا، پاکدامن، قوی و نیرومند که با یک ضربه مشت، ظالمی را از صفحه روزگار محو کرده است.


 این جوان رعنا که مطلوب هر دختر جوانی است، از سرزمین ظلم و ستم فرعونی فرار کرده و به سرزمین شعیب(ع) وارد شده و کنار چاه آب زیر سایه درختی آرمیده است که می‏بیند مردانی چوپان برای آب دادن گوسفندان خود به سوی چاه هجوم آورده و با پر کردن آبشخورها، گوسفندان‏شان را سیراب می‏کنند و آن طرف‏تر دو دختر جوان، باحیا، عفیف و رعنا در کناری جلوی گوسفندان خود را گرفته‏اند و نمی‏گذارند به سوی آبشخورها هجوم آورند. موسی(ع) از این همه عفت و حیا و پاکدامنی در کنار آن رعنایی به تعجب می‏افتد و نزد آنان می‏آید و احوال‏شان را جویا می‏شود. آنان با لحن عفیفانه و معصومانه ی خود وی را آگاه می‏کنند که پدرشان شعیب پیامبر، پیر و از کار افتاده است و برادر یا مرد دیگری در خانواده‏شان نیست که چراندن و چوپانی گوسفندان را عهده‏دار شود.


 


 از این‏رو خود مجبورند این وظیفه را عهده‏دار شوند و چون نمی‏خواهند از حریم عفاف و پاکی خارج شوند و به هم نشینی و اختلاط گناه‏آمیز با مردان تن دهند، در چرانیدن و آب دادن گوسفندان همیشه از چوپانان مرد کناره می‏گیرند و به هنگام آب دادن صبر می‏کنند تا آنان دور شوند آنگاه بر آبشخور وارد می‏شوند. موسای جوان به این همه حیا، عفاف، پاکدامنی و احساس مسئولیت عشق می‏ورزد و فتوّت، جوانمردی و ظالم‏ستیزی‏اش او را به دفاع از این دختران مظلوم وا می‏دارد.


دختران شعیب هم این جوان رعنا، قوی، بلندبالا، چهارشانه، باحیا، مؤمن و پاکدامن را متفاوت با مردان اطراف خود می‏بینند و مشاهده می‏کنند که چگونه به دفاع از آنان همه چوپانان را از آبشخور کنار می‏زند و دلو سنگینی را به تنهایی از چاه بالا می‏کشد و گوسفندان را سیراب می‏کند.


 


به طور طبیعی موسای جوان به این دختران ارزشمند علاقه‏مند می‏گردد و آن دختران نیز چنین جوان رعنا، قدرتمند و جوانمردی را همان مرد ایده‏آل رؤیاهای خود می‏یابند ولی هیچ کدام از دو طرف عجله نمی‏کند و حریم عفت و حیا را لکه‏دار نمی‏کند و علاقه مکنون قلبی خود را آشکار نمی‏کند اما رسیدن به آرزوی قلبی خود را از خدا می‏طلبند و خداوند هم آن چنان که وعده داده، آرزوی بندگان مؤمن خود را برآورده و نیازهای طبیعی آنان را به بهترین وجه برآورده می‏گرداند.


این سخن موسای جوان بعد از روانه کردن دختران است که متضرعانه به درگاه خدا عرض حاجت می‏برد:


«رَبِّ اِنی لِمَا اَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خیرٍ فقیرٌ؛


پروردگارم، من به خیری که از جانب تو باشد نیازمندم.» (قصص، 24)


 ادامه مطلب...


لیست کل یادداشت های این وبلاگ