سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کشت در دشت هموار می روید و نه در سنگلاخ ؛ همین گونه حکمت در دل [امام کاظم علیه السلام]
 
چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 12:22 عصر

آثار رسانه های گروهی بر انحرافات اجتماعی
امروزه شاید اطلاعات و آنچه
رسانه‎های همگانی در زمینه‎های مختلف اجتماعی و سیاسی عرضه می‎دارند از جمله
گرانبهاترین موضوع در جوامع انسانی باشد .برخی نظریه‎پردازان ارتباطات بر این
اعتقادند که اهمیت این امر تا به آنجاست که امروزه اختیار جهان تنها در دست کسی است
که نفوذ قابل ملاحظه‎ای بر رسانه‎ها دارد.از این رو هر کشور به فراخور و ظرفیت
رسانه‎های گروهی خود سعی دارد همه چیز را از این طریق و به شیوه‎ی دلخواه و متناسب
با آمال و آرزوهای خود منعکس و اداره نماید .در عصری که فرا ارتباطات نامیده می‎شود
و زندگی روزمره مردم با تمام وجود متأثر از چنین پارادیمی است ، به سختی می‎توان
منکر متغیری چنین قدرتمند در عرصه‎ی زندگی بشر گردید .
بی‎توجهی به این مهم
می‎تواند جوامع را در معرض رکود و عقب‎ماندگی جدی قرار دهد ، به گونه‎ای که حتی
بسیاری از صاحب‎نظران تحولات اجتماعی قائل به تغییرات بسیار جدی و بنیادین در
عرصه‎ی زندگی اجتماعی بشر و فرهنگ جوامع در آینده‎ای نه چندان دور می‎باشند .در این
میان رسانه‎ها به عنوان یکی از مهمترین نمادهای این تحول عظیم در عرصه‎ی زندگی بشر
رفته رفته نقش و جایگاهی استراتژیک و پیچیده به خود گرفته و به عنوان عاملی سرنوشت
ساز و تعیین کننده در انتخاب انسان امروز مطرح شده‎اند .
با تمام تعاریف و
الزامات شمرده شده نباید زوایای منفی ناهنجار و مشکل‎ساز آن را نیز از نظر پنهان
کرد ، چرا که غفلت از آن می‎تواند سبب تغییرات ناخواسته و حتی تهدید‎کننده‎ای بر
ارزش‎ها و فرهنگ جوامع گردد .
- امروزه رسانه‎های جمعی یکی از پیچیده‎ترین
عناصر قابل طرح در انحرافات اجتماعی هستند .
دقیق‎تر آن که فرهنگ سنتی اکثر
جوامع دستخوش تغییر و تحول شده و همه تا حدودی متأثر از آنچه فرهنگ واحد جهانی نام
گرفته است ، شده‎اند . بدون تردید رسانه‎های قدرتمند و فعال در جهان تمام سعی و
تلاش خود را جهت مسخ فرهنگ جهانیان و دیکته نمودن الگوها و هنجارهای مورد نظرشان به
کار گرفته‎اند .
تکنولوژی‎های جدید نظرات سلطه‎ی فرهنگی را افزایش می‎دهد و با
مظاهر فریبنده‎ی خود جوامع تحت سلطه را مدهوش فرهنگ مبتذلشان می‎کنند که این امر
ناشی از سرمایه‎گذاری بسیار و برنامه‎ریزی دقیق آنان در جهت بی‎هویت کردن کشورهای
تحت سلطه است . وسایل ارتباط جمعی در ذهن و فکر مردم عقاید ، ارزش‎ها و هنجارهای
خاصی را توسعه داده یا تثبیت می‎کنند .
رسانه‎های جمعی معمولاً ارزش‎های کلان
جامعه و جنبه‎های هنری خرده‎فرهنگ‎ها را به مردم عرضه می‎دارند .
مثلاً در
بسیاری از فیلم‎ها و همچنین تلویزیون تأکید بر ارزش‎های کلانی چون میهن پرستی و
مسایل دینی فراوان دیده‎ می‎شود .
معتاد شدن به معنی عام کلمه از اثرات منفی
این پدیده است به خصوص این امر در کودکان بیشتر دیده می شود.
کودک چنان به
برنامه‎های مورد علاقه‎ی خود گرایش پیدا می‎کند که ضروری‎ترین امور زندگی و تعامل
اجتماعی را از یاد می‎برد .
بر عکس هر گاه وسایل ارتباط جمعی یک سویه قابل
انتظار است در حالی که بسیاری از بزرگسالان به مکانیزم‎های دفاعی خاص خود مجهز
شده‎اند ، اما این موضوع در مورد کودکان مصداق کمتری دارد چرا که هنوز ذهن کودک
رموز تحلیل عقاید و سنجش و سپس پذیرش یا طرد منطقی آن را درک نکرده است ، از این رو
وقتی کودکان بدون هیچ پناه و یا حفاظ در برابر وسایل ارتباط جمعی قرار می‎گیرند ،
سخت تأثیر پذیر شده و ناچار به سختی آسیب‎پذیر خواهند شد .
تلویزیون به مثابه‎ی
رسانه‎ای همه‎گیر و پرنفوذ تأثیری فراتر و بیشتر از سایر رسانه‎های موجود دارد .
نظر به این که معمولاً تصویر بیش از نوشته یا سخن انسان را متأثر می‎سازد ، بیشتر
بررسی‎های مرتبط با تأثیر وسایل ارتباط جمعی در رفتارهای انحرافی به سینما ،
تلویزیون و احتمالاً نوارهای مصور اختصاص یافته است .
با این وجود مرور برخی از
تحقیقات و یافته‎های پژوهشی نشان می‎دهد که تلویزیون در قالب موارد تأثیر قابل
ملاحظه‎ای در افزایش خشونت یا تحمیل عقاید و تغییر افکار ندارد.
شاید مشکل در
این قبیل پژوهش‎ها بدین سبب باشد که هیچ‎گاه نمی‎توان تأثیر تلویزیون را از
متغیرهای دیگری مانند پایگاه اجتماعی ، ساخت خانواده‎ها ، جنس ، سن ، تحصیلات و
ساخت روانی فرد جدا کرد و درباره‎ی آن به داوری نشست .
بی‎مناسبت نیست که در
این مجال و به اختصار به توضیح دو نظریه در این زمینه اشاره کنیم .
در نظریه‎ی
نخست مدافعان آن معتقد به تأثیر « روان پالایی » برنامه‎های تلویزیونی هستند و در
دیدگاه دوم مدافعان قائل به فرضیه تأثیر « تقلیدی » بودن آنند .اگر چه برای اثبات
هر دو دیدگاه شواهدی در دست است ، ولی نظریه‎ی دوم طرفداران بیشتری دارد . این
نظریه بر یافته‎‎های زیر متکی است :
الف ) برخی مطالعات نشان دهنده‎ی رفتارهای
تقلیدی برگرفته شده از نمایش و مشاهده‎ی برخی از تولیدات تلویزیونی در مخاطبان است
.
ب ) آزمایش‎هایی که نشان می‎دهد تماشای خشونت در برنامه‎های تلویزیونی موجب
افزایش رفتار خشونت‎آمیز نوجوانان و جوانان می‎شود .
حضور پدیده‎های قدرتمندی
در مسیر زندگی تکاملی انسان چون مدرسه، اشتغال، ازدواج و غیره موجب تغییرات
بنیادینی در زندگی بشر و وضع نظم و شرایطی نوین می‎گردد .
در این میان
رسانه‎های گروهی از آن جمله متغییرهای کار آمد و مؤثری محسوب می‎شوند که عادات و
رسوم سابق را تغییر داده ، وضع فرهنگ و رویه‎های جدیدی می‎شود .
تأثیر رادیو،
تلویزیون، جراید ماهواره، اینترنت و ... بر زندگی افراد سبب شده است تا افراد در
شرایطی جدید و قهری برنامه‎ی خود را متناسب و همسو با آنها تغییر دهند.
به
عنوان نمونه معمولا اعضای خانواده برنامه‎ی کار و زندگی خود را طوری تعیین می‎کنند
که بتوانند به موقع از تماشای برخی از برنامه‎ها بهره‎مند شوند .
قطعا تأثیر
رسانه‎های متنوع و متعدد برحسب محیط و برداشت تماشاگران مختلف جامعه فرق می‎کند و
گروه‎های تحصیل کرده با دارا بودن معلومات کافی و آگاهی وسیع می‎توانند مسایل را از
ابعاد مختلف شناسایی و بررسی نموده و درباره‎ی آنها به قضاوت نشسته و داوری نمایند
.
لیکن گروه‎های کم سواد و ناآگاه، به واسطه‎ی محدودیت اطلاعات و درک ناکافی در
موارد زیادی قادر به تجزیه و تحلیل داده‎های دریافتی نبوده و به ناچار یا آنها را
می‎پذیرند و یا این که خود را نسبت بدانها بیگانه احساس کرده و از اظهار نظر
خودداری می‎کنند.
اما آن چه مسلم است، رسانه‎ها به شیوه‎های متفاوتی با جرم و
خشونت ارتباط دارند , در میان رسانه‎های جمعی، فیلم‎های سینمایی به عنوان یک عامل
مؤثر در انحراف و بزه‎کاری جوانان سابقه‎ی قدیم‎‎تری دارند .
نمایش اعمال
خشونت‎بار، کشتار، جنایت و نیز صحنه‎های هیجان‎انگیز در فزونی و تشدید اعمال
انحرافی و بزه اثر بسزایی دارد.
نقش فیلم‎ها در بزه‎کاری و جرم و جنابت از این
امر ناشی می‎شود که آنها صحنه‎های پرخاشگرانه مانند تندخویی، بی‎رحمی، آدم‎کشی و
دعوا را با تمام فنون و به کارگیری آخرین و پیچیده‎ترین شگردهای سینمایی ناشی از
فن‎آوری روز در این حوزه به نمایش می‎گذارند .
چیزی که امروز به نظر می‎رسد ،
در بخش قابل توجهی از فیلم‎ها و سریال‎های پخش شده از رسانه‎ی تصویری ملی ما دیده
می‎شود .
تحقیقات نشان می‎دهد که تعداد زیادی از بزه‎کاران در مقایسه با افراد
عادی به دیدن فیلم‎های سینمایی خشونت‎بار و جنایی و از این قبیل دلبستگی بیشتری
داشته‎اند ، امابه طور کلی نتایج پژوهشگران در مورد اثرات رسانه‎های تصویری و جرم
در چند محور مشترک است :
1 ـ کج روان بیشتر از سایرین داوطلب تماشای صحنه‎های
خشونت‎آمیز هم در تلویزیون و هم در سینما و در داستان‎های جنایی و خیالی هستند .
2 ـ مشاهده شده است که بعضاً سینما و تلویزیون به مثابه‎ی یک ابزار فرار از
واقعیت انتخاب شده است .
3 ـ با وجود آن که برخی از روان‎شناسان و جامعه‎شناسان
به نقش درمانی روانی اجتماعی رسانه‎ها نیز توجه می‎کنند و بر این عقیده‎اند که

مطبوعات ، رادیو و تلویزیون و سینما با انتشار اخبار و داستان‎های جنایی و پلیسی
بسیاری از بیماران روانی را که عقده‎های سرکوب شده و تمایلات خشونت‎آمیز و
ناخودآگاه دارند ، درمان می‎کنند ، اما نباید این واقعیت را فراموش کرد که مضامین
متضمن قتل ، جنایت ، خشونت و رفتارهای هنجارشکن و مغایر با قانون و قوانین هر جامعه
در قالب هر یک از اشکال فیلم ، صوت ، نوشته ، گزارش ، تبلیغ و ... ممکن است روحیه‎ی
هنجارشکنی ، قانون گریزی ، ماجرا جویی و خشونت و ... را در بینندگان تحریک و آن‎ها
را به سوی عوامل ضد اجتماعی و مخرب و هنجار شکن سوق دهد .
این موضوع به خصوص در
مورد نوجوانان و جوانان از اهمیتی دوچندان برخوردار است .
از طرفی بررسی رابطه
بین جرم و رسانه‎های گروهی بی‎نهایت پیچیده است ، زیرا که جرم و بزه با پدیده‎ها و
نیروهای اجتماعی تاریخی گسترده‎ای محاط می‎شوند و رسانه‎ها تنها جزئی از نظام
اطلاعاتی نمادین گسترده‎ای هستند که شناخت اجتماعی درباره‎ی جهان را به وجود آورده
و توزیع می‎نمایند .
رسانه‎ها به شیوه‎‎های مختلف که معمولاً در بحث‎های همگانی
در نظر گرفته می‎شود ، همانند اثرات آنها بر سیاست‎های همگانی و نگرش‎های اجتماعی
کلی درباره‎ی خشونت با جرم مرتبط می‎شود . افزون بر پیچیدگی‎های ارتباط رسانه‎ای
سرچشمه‎های متعدد دیگری وجود دارد که یا با ارتباط متقابل با رسانه‎ها یا به تنهایی
باعث به وجود آمدن جرم می‎شوند.
این سرچشمه‎ها از ویژگی‎های فردی تا جنبه‎های
تاریخی ، اجتماعی ، فرهنگی و ... را در بر می‎گیرد .
اهمیت عامل‎های
غیررسانه‎ای همانند شرایط خانوادگی ، ویژگی‎های ژنتیکی و روان‎شناختی فردی ، ساختار
اجتماعی ، روابط نژادی و شرایط اقتصادی در به وجود آمدن جرم عموماً شناخته شده‎اند
، لذا به نظر می‎رسد بهتر آن باشد که نقش رسانه‎ها را در شکل‎گیری جرم و بزه‎کاری
در جوامع توأم با سایر عوامل موجده‎‎ی جرم و بزه‎کاری مورد بررسی و مطالعه قرار
گیرد .
البته این بدان معنا نیز نخواهد بود که یا نقشی برای رسانه‎ها در
شکل‎گیری انحرافات اجتماعی قائل نباشیم ، یا نقش و تأثیر آن را کم‎اهمیت بدانیم ،
بلکه قصد آن است که بر این نکته تأکید شود که باید ریشه‎ی جرم و انحراف را در بستری
متشکل از متغیرهای متعددی جستجو کرد که هر یک سهم و جایگاه خود را در شکل‎گیری آن
دارا می‎باشند .
در این رابطه ( یعنی رسانه‎ها و جرم ) دو دیدگاه مشهور وجود
دارد که بیان آنها نشان‎دهنده دو نظر کاملاً متمایز از یکدیگر است .
پیروان
دیدگاه اول معتقدند که رسانه‎ها نه تنها عامل به وجود آوردن جرم در جامعه‎اند که
نقش غیر قابل انکاری در پیچیده شدن جرایم و سازمان دهندگی آن دارند .
دیدگاه
دوم مطرح می‎کند که رسانه‎ها هیچ گونه اثری بر شکل‎گیری جرم ندارند و یا اثرات
بسیار محدودی دارند .
اعتبار نسبی این دو دیدگاه متضاد یعنی محوری بودن
رسانه‎ها و بی‎اهمیتی رسانه‎ها به نوعی سبب آشفتگی در تحلیل صاحب‎نظران این حوزه
شده است و این همان نکته‎ای است قبلاً به آن اشاره شد که نباید نگاهی مطلق و یک
سویه در تحلیل رابطه‎ی جرم و رسانه داشت، بلکه باید پذیرفت که تحلیل این رابطه در
جایی بین این دو بی‎نهایت ( دو نظریه‎ی مطرح شده اخیر ) قرار دارد .
پژوهش در
زمینه‎ی جرم مقلدانه مدرک و شواهد مختصری از اثر جرم‎زایی رسانه‎ها به دست می‎دهد .
رسانه‎ها به تنهایی نمی‎توانند یک فرد تابع قانون را به یک مجرم تبدیل کنند و
شایسته نیست علت جرم را به تنهایی متوجه رسانه‎ها کرد ، شاید به همین خاطر باشد که
راهبردهای انتخاب شده متکی بر این نظریه تاکنون اثر چندانی در کنترل انحرافات
اجتماعی نداشته است.
به نظر می‎رسد این استدلال نیز واجد دلایل و مستندات قوی و
محکمی نیست که نشان دهد رسانه نقش چندانی بر شکل‎گیری انحرافات اجتماعی ندارند . به
رغم این دو گرایش خوش‎بینانه و بدبینانه باید یادآور شد که رادیو ، تلویزیون ،
فیلم‎های سینمایی ، مطبوعات و سایر ابزارهای اطلاع‎رسانی خود وسیله‎ی
تعیین‎کننده‎ای که موجد جرم باشند ، محسوب نمی‎شوند ، بلکه ابزاری هستند که
می‎توانند به شکل دلخواه مورد بهره‎برداری قرار گیرند .
در پایان باید افزود که
رسانه‎های جمعی نیز مانند بسیاری از یافته‎ها و ساخته‎های انسانی در آن واحد
می‎توانند مفید یا مضر باشند, همانطور که از انرژی هسته‎ای می‎توان در مقاصد
صلح‎آمیز و یا به منظور جنگ‎افروزی سود جست ، از رسانه‎های جمعی نیز می‎شود استفاده
و بهره‎ای دو سویه برد . بنابراین پر واضح است که این انسان‎ها هستند که کاربرد و
استفاده از این ابزار را به خوبی یا بدی رقم می‎زنند و باز انسان‎ها هستند که
مفاهیم نیکی و بدی را به محتوای برنامه‎های منتشر شده نسبت می‎دهند .



لیست کل یادداشت های این وبلاگ